پژوهش در هر موضوعی یعنی پژوهشگر حاصل تحقیقاتش را به مخاطبان عرضه کند و سهمش در نوشته کاملاً از سهم پژوهشهای قبلی مشخص باشد، به گونهای که خوانندگان بهروشنی متوجه شوند چه بخشهایی از نوشته حاصل تحقیقات پژوهشگر است و کدام قسمتها حاصل پژوهشهای دیگران. نقد نوشتههایی که این شرط لازم را رعایت نکردهاند و نشاندادن رونوشتها و اقتباسها از دیگران بیتردید در ارتقای سطح کیفی نوشتههای پژوهشی تأثیر دارد. در مقالۀ حاضر کتاب علوم شناختی دین، تألیفِ نعیمه پورمحمدی، از این منظر نقد شده است. نگارندگان مقاله پس از مقایسۀ بخشهای چشمگیری از این کتاب با برخی منابعِ معروف و معتبر که در حوزۀ علوم شناختی دین به زبان انگلیسی نوشته شده، به این نتیجه رسیدند که بخش مُعظَمِ کتاب از آن منابع انگلیسی ترجمه یا برگرفته شده و حاصل تحقیقات «مؤلف» نیست، تا جایی که بهتر است به جای «تألیف» از عنوان «کتابسازی» استفاده کنیم و به جای «مؤلف» از «مؤلفنما». نعیمه پورمحمدی با استفاده از مطالب چند منبع محدود و کنار هم گذاشتن آنها کتابی ساخته و آن را به اسم «تألیف» به نام خود منتشر کرده است. بخشهای مختلف کتابِ علوم شناختی دین به سه شکل گردآوری شده است: (۱) بخشهایی که عیناً، گاه دهها صفحۀ پشت سر هم، ترجمۀ کامل و یکپارچه از منابع دیگر است؛ (۲) بخشهای دیگری که ترجمۀ جستهگریخته، دلبخواهی و گزینشی از دیگر منابع است؛ (۳) بخشهایی که اگرچه ترجمۀ کامل یا گزینشی نیست، اما کپی محتوایی از دیگر منابع است، بدین شکل که گویا مطالب از گردآورنده است، ولی در واقع از دیگران است. ارجاعهای کور و گمراهکنندۀ مؤلف به گونهای است که خوانندۀ غیرمتخصص بههیچوجه متوجه نمیشود که چه اتفاقی دارد میافتد و همۀ مطالب را حاصلِ تحقیقات مؤلف به شمار میآورد. به طور خلاصه، میتوان گفت این کتاب انتحالی بزرگ و نوعی کتابسازی و کپیکاریِ ناشیانه در عالَم پژوهش است و «مؤلف» تقریباً هیچ سهمِ درخوری از این کتاب ندارد. گرچه با وجود مشکل اصالت، که اشکال اصلی کتاب است، نوبت به نقد ساختاری و محتوایی نمیرسد، اما کتابِ علوم شناختی دین از این حیث نیز حاوی اشکالات جدّی و بعضاً مضحک است که در بخش دوم مقاله بهاختصار به این موارد نیز اشاره کردهایم.