یادداشت های لغوی و ادبی (4): دربارۀ ریشۀ واژۀ مسلمان

نوع مقاله : پژوهشی

نویسنده

10.22081/jap.2025.77773

چکیده

بنده در این یادداشت، به‌اجمال، به نقد آراء رایج دربارۀ ریشۀ واژۀ «مسلمان» پرداخته و پیشنهاد می‌کنم که این لغت برگردانی است از واژۀ سریانی «ܡܫܲܠܡܵܢ / ܡܫܲܠܡܵܢܵܐ (mšalmān / mšalmānā» به‌معنای «کامل، تام و تمام، بالغ و...»، و برخلاف قول مشهور از نام «سلمان فارسی» مشتق نشده و به‌معنای «گرویده به دین سلمان» نیست. در منابع سریانیِ قرون میانه، معمولا از لغت «ܡܲܫܠܡܵܢ / ܡܲܫܠܡܵܢܵܐ» (mašlmān / mašlmānā) برای اشاره به گروندگان به اسلام استفاده می‌شود که در اصل، اسم فاعل از ریشۀ سببی (نظیر باب اِفعال در عربی) و به‌معنی «خیانت‌کار» بوده، و پس از اسلام، برای نامیدن پیروان اسلام به‌کاررفته است (هم به‌دلیل شباهت لفظی‌اش با «مُسلم» عربی، و هم لابد به‌واسطۀ انگیزه‌های مذهبی در میان مسیحیان). اما شواهد اندکی نیز از به‌کارگیری یک لغت دیگر در متون سریانی برای اشاره به پیروان اسلام دیده شده، با همان املای «ܡܫܠܡܢܐ» اما با تلفظ «mšalmān / mšalmānā» که اسم فاعل از ریشۀ تشدیدی (نظیر باب تفعیل در عربی) و به‌معنای «کامل، تام و تمام، بالغ، انسان کامل و...» است. بنده استدلال می‌کنم که «مسلمان» در فارسی باید برگردانی از لغت دوم (یعنی «کامل و تام») باشد. سپس استدلال می‌کنم که «مسلمان» همانند «مزگت» و «گزیت» از جمله لغات دخیل از آرامی است که با ورود اسلام به ایران، برای اشاره به مفاهیم اسلامی‌ای به‌کاررفته که لفظشان در عربی با صورت آرامی هم‌ریشه است (یعنی مثلاً مسجد و جزیة و مسلم). در نهایت، پیشنهاد می‌دهم که احتمالاً هر دو لغت سریانی در معنای «خیانت‌کار» و «به‌کمال‌رسیده» در اوائل ورود اسلام به ایران برای اشاره به مسلمانان به‌کار می‌رفته که اولی را مسیحیان، خاصه حین اشاره به هم‌کیشان نومسلمان‌شدۀ خود و جهت طرد آنها، و دومی را نومسلمانان حین اشاره به خود و جهت معارضه با مسیحیان هم‌کیش سابق خود، به‌کار می‌برده‌اند. بدین ترتیب، لغتی که بار مثبت داشته، با صورت «مُسَلمان»، به مرور و به‌عنوان معادلی برای «مسلم» به زبان فارسی وارد شده و در میان فارسی‌زبانانِ گرویده به اسلام رواج پیدا کرده است. این پدیده را می‌توان با پدیدۀ زبان‌شناختی «reappropriation» یا «reclamation» (بازمناسب‌سازی یا بازپس‌گیری) مقایسه کرد که در طی آن، واژه‌ای که سابقاً برای تحقیر گروهی استفاده می‌شده، بعداً توسط خود آن گروه برای اشاره به خود، اما این بار با بار معنایی مثبت به‌کار می‌رود و درواقع، آن واژه توسط آن گروه «بازپس‌گرفته» می‌شود؛ با این تفاوت که در این‌جا لغتی لفظاً شبیه به لغتِ منفی اما با بار معنایی مثبت، جهت معارضه با گروه تحقیرکننده به کار رفته است. باید توجه کرد که پیش از این، محمد قزوینی با فراست تمام، براساس گزارشی در العقد الفرید مبنی بر استفادۀ عرب‌ها از لفظ «المسلمانی» برای اشارۀ تحقیرآمیز به ایرانیان گرویده به اسلام، نتیجه گرفته بود که «مسلمان» در ابتدا باید لفظی موهن (pejorative) بوده باشد اما به‌مرور معنای موهن آن فراموش و به‌صورت مترادفی برای «مسلم» به کار رفته است (قزوینی 1388، 7/87)؛ اما بنده استدلال می‌کنم که «مسلمانی» در العقد الفرید که تلفظش «مَسْلَمانی» است، اسم منسوبی است ساخته‌شده از «مَشْلْمانا» (= خائن) در سریانی با بار معنایی منفی که برخی اعراب آن را به تقلید از مسیحیان و با انگیزه‌های نژادپرستانه، جهت تحقیر ایرانیان گرویده به اسلام به کار برده‌اند؛ در حالیکه «مُسلمان» در فارسی برگردانی است از لفظِ سریانی «مشَلْمانا» (= کامل، مرد کامل) که ایرانیانِ گرویده به اسلام آن را برای مقابله با تحقیرشان توسط مسیحیان [و احتمالا همچنین عرب‌ها} استفاده کرده‌‌اند. بنابراین، یادداشت حاضر، بحثی است در تأیید و تکمیل نظر قزوینی.  بنده تفصیل و توضیح بسیاری از غوامض بحث را در مقاله‌ای مفصل‌تر آورده‌ام و از ذکر آنها در اینجا پرهیز کرده‌ام (Arya Tabibzadeh forthcoming).
 

کلیدواژه‌ها